
نتانی آمدن این راه با من
کجا دارد هریسه پای روغن
نتانی آمدن این راه با من
کجا دارد هریسه پای روغن
ولی همراهی و با تو بسازم
که چشم من به روی توست روشن
چو از راهت ببردم شرط نبود
میان راه ترک دوست کردن
بغلهایت بگیرم همچو پیران
چو طفلانت نهم گاهی به گردن
چو آدم توبه کن از خوشه چینی
چو کشتی بذر آن توست خرمن
دهان بربند گوش فهم بستهست
مگو چیزی که می ناید به گفتن
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی جان منی و…
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات بیا که از تو شود سیئاتهم حسنات خیال تو چو درآید به سینه…
نعیم تو نه از آن است که سیر گردد جان مرا به خوان تو باید هزار حلق و دهان بیا که آب…
هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی قمری باخبری درد دوایی عجبی هست در صفه ما صف شکنی کز نظرش تابد از…
رو ترش کردی مگر دی بادهات گیرا نبود ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود یا به قاصد رو ترش کردی…
ای صید رخ تو شیر و آهو پنهان ز کجا شود چنان رو چندانک توانیش تو میپوش میبند نقاب توی بر تو…
کسی که باده خورد بامداد زین ساقی خمار چشم خوشش بین و فهم کن باقی به ناشتاب سعادت مرا رسید شتاب چنانک…
چشم پرنور که مست نظر جانانست ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور…