
ناله بلبل بهار کنیم
تا بدان بلبلان شکار کنیم
ناله بلبل بهار کنیم
تا بدان بلبلان شکار کنیم
کار او ناز و کار ما لابه است
گر ننالیم پس چه کار کنیم
در گلستان رویم و گل چینیم
بر سر عاشقان نثار کنیم
اندرآییم مست در بازار
همه را مست و بیقرار کنیم
سیم با یار خوش عذار خوریم
خدمت چشم پرخمار کنیم
کس نداند خدای داند و بس
عیشهایی که با نگار کنیم
تو اگر رازدار ما باشی
راز را با تو آشکار کنیم
می گریزند خلق از تاتار
خدمت خالق تبار کنیم
بار کردند اشتران بگریز
رختمان نیست ما چه بار کنیم
خلق خیزان کنند و ما بر بام
اشتر مردمان شمار کنیم
چونی و چه باشد چون تا قدر تو را داند جز پادشه بیچون قدر تو کجا داند عالم ز تو پرنورست ای…
گر دیو و پری حارس باتیغ و سپر باشد چون حکم خدا آید آن زیر و زبر باشد بر هر چه امیدستت…
ساقی بیار باده سغراق ده منی اندیشه را رها کن کاری است کردنی ای نقد جان مگوی که ایام بیننا گردن مخار…
غلامم خواجه را آزاد کردم منم کاستاد را استاد کردم منم آن جان که دی زادم ز عالم جهان کهنه را بنیاد…
ای برده نماز من ز هنگام هین وقت نماز شد بیارام ای خورده تو خون صد قلندر ای بر تو حلال خون…
چو سرمست منی ای جان ز درد سر چه غم داری چو آهوی منی ای جان ز شیر نر چه غم داری…
صوفیان در دمی دو عید کنند عنکبوتان مگس قدید کنند شمعها میزنند خورشیدند تا که ظلمات را شهید کنند باز هر ذره…
هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین صبر تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین ما دو سه…