غزل شمارهٔ ۲۰۰۸ – می بده ای ساقی آخرزمان

می بده ای ساقی آخرزمان

ای ربوده عقل‌های مردمان

خاکیان زین باده بر گردون زدند

ای می تو نردبان آسمان

بشکن از باده در زندان غم

وارهان جان را ز زندان غمان

تن به سان ریسمان بگداخته

جان معلق می‌زند بر ریسمان

ترک ساقی گشت در ده کس نماند

گرگ ماند و گوسفند و ترکمان

چون رسید این جا گمانم مست شد

دل گرفته خوش بغل‌های گمان

مولانا molana

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا