
خواب گربه موش را گستاخ کرد
اندر آتش افکنیم آن موش را
همچنان کان مردک طباخ کرد
گربه را و موش را آتش زنیم
در تنوری کآتشش صد شاخ کرد
ای بخاری را تو جان پنداشته حبه زر را تو کان پنداشته ای فرورفته چو قارون در زمین وی زمین را آسمان…
بیا کامروز گرد یار گردیم به سر گردیم و چون پرگار گردیم بیا کامروز گرد خود نگردیم به گرد خانه خمار گردیم…
علونا سماء الود من غیر سلم و هل یهتدی نحو السماء النوائب ایعلرا ظلام الکون نور و دادنا و قد جاوز الکونین…
درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت درآ تا خانه هستی بپردازم همین ساعت صلا زن پاکبازی را رها کن خاک بازی…
هر آن دلها که بیتو شاد باشد چو خاشاکی میان باد باشد چو مرغ خانگی کز اوج پرد چو شاگردی که بیاستاد…
سودای تو در جوی جان چون آب حیوان میرود آب حیات از عشق تو در جوی جویان میرود عالم پر از حمد…
قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من قصد کنی…
هله رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم جهت توشه ره ذکر وصالت بردیم تا که ما را و تو را تذکرهای باشد…