
من اگر پرغم اگر خندانم
عاشق دولت آن سلطانم
من اگر پرغم اگر خندانم
عاشق دولت آن سلطانم
هوس عشق ملک تاج من است
اگرم تاج دهی نستانم
رنگ شاخ گل او برگ من است
زانک من بلبل آن بستانم
جز که بر خاک درش ننشینم
جز که در جان و دلش ننشانم
روز و شب غرقه شیر و شکرم
در گل و یاسمن و ریحانم
گر خراب است جهان گر معمور
من خراب ویم این می دانم
نظری هست ملک را بر من
گرچه با خاک زمین یک سانم
زر با خاک درآمیختهام
باش در کوره روم در کانم
در وصالت چه را بیاموزم در فراقت چه را بیاموزم یا تو با درد من بیامیزی یا من از تو دوا بیاموزم…
نه فلک مر عاشقان را بنده باد دولت این عاشقان پاینده باد بوستان عاشقان سرسبز باد آفتاب عاشقان تابنده باد تا قیامت…
ز من و تو شرری زاد در این دل ز چنان رو که خطا بود از این رو و صواب است از…
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد وی نفس جفاپیشه هنگام وفا آمد بنگر به سوی روزن بگشای در توبه پرداخته کن…
اگر تو نیستی در عاشقی خام بیا مگریز از یاران بدنام تو آن مرغی که میل دانه داری نباشد در جهان یک…
بیا بیا که توی جان جان جان سماع بیا که سرو روانی به بوستان سماع بیا که چون تو نبودست و هم…
آن را که به لطف سر بخاری از عقل و معامله برآری از یک نظرت قیامتی خاست یا رب تو در آن…
مبارکی که بود در همه عروسیها در این عروسی ما باد ای خدا تنها مبارکی شب قدر و ماه روزه و عید…