غزل شمارهٔ ۱۶۸۲ – من اگر پرغم اگر خندانم

مولانا molana

من اگر پرغم اگر خندانم

عاشق دولت آن سلطانم

هوس عشق ملک تاج من است

اگرم تاج دهی نستانم

رنگ شاخ گل او برگ من است

زانک من بلبل آن بستانم

جز که بر خاک درش ننشینم

جز که در جان و دلش ننشانم

روز و شب غرقه شیر و شکرم

در گل و یاسمن و ریحانم

گر خراب است جهان گر معمور

من خراب ویم این می دانم

نظری هست ملک را بر من

گرچه با خاک زمین یک سانم

زر با خاک درآمیخته‌ام

باش در کوره روم در کانم