
ما شیوه تر و تازه خواهیم
اشکوفه باغ آسمانیم
نقل و می مجلس الهیم
ما جوی نهایم بلک آبیم
ما ابر نهایم بلک ماهیم
لوح و قلمیم نی حروفیم
تیغ و علمیم نی سپاهیم
هم خسته غمزه چو تیریم
هم بسته طره سیاهیم
عاشقان را مژدهای از سرفراز راستین مژده مر دل را هزار از دلنواز راستین مژده مر کانهای زر را از برای خالصیش…
میان تیرگی خواب و نور بیداری چنان نمود مرا دوش در شب تاری که خوب طلعتی از ساکنان حضرت قدس که جمله…
بیا ای غم که تو بس باوفایی که ابر قطرههای اشکهایی زنی درویش آمد سوی عباس که تعلیمم بده نوعی گدایی در…
هشیار شدم ساقی دستار به من واده یا مشک سقا پر کن یا مشک به سقا ده نیمی بخور ای ساقی ما…
با این همه مهر و مهربانی دل میدهدت که خشم رانی وین جمله شیشه خانهها را درهم شکنی به لن ترانی در…
این جا کسیست پنهان دامان من گرفته خود را سپس کشیده پیشان من گرفته این جا کسیست پنهان چون جان و خوشتر…
باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست گرچه غلط میدهد نیست غلط اوست اوست گاه خوش خوش شود گه همه آتش شود…
ندا رسید به عاشق ز عالم رازش که عشق هست براق خدای میتازش تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد چو آب…