غزل شمارهٔ ۳۰۲۳ – قصر بود روح ما نی تل ویرانه‌ای

مولانا molana

قصر بود روح ما نی تل ویرانه‌ای
همدم ما یار ما نی دم بیگانه‌ای
بادیه‌ای هایلست راه دل و کی رسد
جز که دل پردلی رستم مردانه‌ای
نی دل خصم افکنی بل دل خویش افکنی
نی دل تن پروری عاشق جانانه‌ای
چونک فروشد تنش در تک خاک لحد
رست درخت قبول از بن چون دانه‌ای
عاشق آن نور کیست جز دل نورانیی
فتنه آن شمع چیست جز تن پروانه‌ای
مسرح روح الله است جلوه روح القدس
زانک ورا آفتاب هست عزبخانه‌ای

مولانا molana

مطالعه بیشتر