غزل شماره ۷ از غزلیات صائب تبریزی؛ با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا

غزل شماره ۷ از غزلیات صائب تبریزی را در سایت ادبی نتیش بخوانید. غزلیات صائب تنها به عشق محدود نمی‌شود بلکه موضوعاتی چون عرفان، طبیعت، زندگی اجتماعی و فلسفه را نیز در بر می‌گیرد. این تنوع باعث می‌شود که آثار او برای طیف وسیعی از خوانندگان جذاب باشد.

غزل شماره ۷

با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا

هر که از خود شد جدا شد از غمِ عالم جدا

نان جو خور در بهشتِ جاودان پاینده باش

کز بهشت از خوردنِ گندم شده‌ست آدم جدا

تا تو را چون گل در این گلزار باشد خرده‌ای

دیده‌ٔ شوری بود هر قطرهٔ شبنم جدا

دور گشتن از سبک‌روحان بود بر دل گران

می‌شود سنگین چو عیسیٰ گردد از مریم جدا

در حریمِ وصل اشکِ شور من شیرین نشد

کعبه نتوانست کردن تلخی از زمزم جدا

چون ز صد گرداب کشتی سالم آید بر کنار؟

نیست ممکن دل شود زان طره‌ی پر خم جدا

لذتِ خاصی‌ست با هر بوسه‌ لبهای او

می‌شود نقشِ نوی هر دم از این خاتم جدا

چون دو تا شد قد وداعِ روح را آماده باش

کز کمان تیرِ سبکرو می‌شود یکدم جدا

توسنِ عمرِ تو را کردند از آن صَرصَر خَرام

تا تو کاه و دانهٔ خود را کنی از هم جدا

تا دمِ رفتن سبک از جا توانی خاستن

مال را در زندگی از خویش کن کم کم جدا

نی که جان را تازه می‌سازد ز قُربِ همنفس

قالبِ بی‌جان شود چون گردد از همدم جدا

نیک و بد را می‌کند صائب فلک هم‌امتیاز

گندم و جو را کند گر آسیا از هم جدا

تفسیر این شعر

این شعر زیبا از صائب تبریزی، شاعر بزرگ ایرانی، به موضوعات عمیق انسانی، عشق، جدایی و ارتباط با خود می‌پردازد. در ادامه، این شعر را به زبان ساده توضیح می‌دهم:

توضیحات کلی:

شاعر در این شعر به بررسی رابطه‌ی انسان با خود، عشق و جدایی می‌پردازد. او به ما یادآوری می‌کند که جدایی از خود و از محبوب، باعث ایجاد درد و غم می‌شود و در عین حال، عشق و ارتباط عمیق با دیگران می‌تواند زندگی را شیرین‌تر کند.

توضیحات بیت به بیت:

1. با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا:

• دل هرگز نمی‌تواند از درد و غم دور شود اگر با خود واقعی‌اش ارتباط نداشته باشد.

2. هر که از خود شد جدا شد از غمِ عالم جدا:

• اگر کسی خود را بشناسد و به خود بپردازد، از غم‌های دنیا نیز دور خواهد شد.

3. نان جو خور در بهشتِ جاودان پاینده باش:

• به جای نان گندم (که نماد زندگی مادی است)، به دنبال نعمت‌های پایدار و جاودانی باش.

4. کز بهشت از خوردنِ گندم شده‌ست آدم جدا:

• آدم (انسان) به خاطر خوردن گندم و وابستگی به مادیات از بهشت (حالت ایده‌آل) جدا شده است.

5. تا تو را چون گل در این گلزار باشد خرده‌ای:

• تو باید مانند گلی در گلزار زندگی کنی و زیبایی خود را حفظ کنی.

6. دیده‌ٔ شوری بود هر قطرهٔ شبنم جدا:

• هر قطره شبنم (نماد زیبایی و تازگی) باید با شور و شوق دیده شود.

7. دور گشتن از سبک‌روحان بود بر دل گران:

• دوری از انسان‌های سبک‌روح (آزاد و بی‌پروای) برای دل سنگین و دشوار است.

8. می‌شود سنگین چو عیسیٰ گردد از مریم جدا:

• جدایی از محبوب باعث سنگینی دل می‌شود، مانند اینکه عیسیٰ (ع) از مادرش مریم جدا شود.

9. در حریمِ وصل اشکِ شور من شیرین نشد:

• در زمان وصال (اتحاد با محبوب)، اشک‌های من شیرین نمی‌شود؛ یعنی درد همچنان وجود دارد.

10. کعبه نتوانست کردن تلخی از زمزم جدا:

• حتی کعبه (مقدس‌ترین مکان) نمی‌تواند تلخی زندگی را از آب زمزم (آب مقدس) جدا کند.

11. چون ز صد گرداب کشتی سالم آید بر کنار؟:

• چگونه ممکن است کشتی از میان گرداب‌ها (مشکلات) سالم بیرون بیاید؟

12. نیست ممکن دل شود زان طره‌ی پر خم جدا:

• دل نمی‌تواند از موهای پر خم محبوبش جدا شود؛ این نشان‌دهنده وابستگی عمیق است.

13. لذتِ خاصی‌ست با هر بوسهٔ لبهای او:

• هر بوسه از لبان محبوب لذتی خاص دارد و احساسات جدیدی را ایجاد می‌کند.

14. می‌شود نقشِ نوی هر دم از این خاتم جدا:

• این بوسه‌ها نقش جدیدی بر زندگی ایجاد می‌کنند، مانند اثر انگشت بر روی خاتم.

15. چون دو تا شد قد وداعِ روح را آماده باش:

• وقتی که دو نفر از هم جدا می‌شوند، روح باید برای وداع آماده باشد.

16. کز کمان تیرِ سبکرو می‌شود یکدم جدا:

• تیر کمان (عشق) به سرعت از هم جدا می‌شود، نشان‌دهنده ناپایداری عشق است.

17. توسنِ عمرِ تو را کردند از آن صَرصَر خَرام:

• عمر انسان مانند اسبی است که در طوفان (مشکلات) حرکت می‌کند.

18. تا تو کاه و دانهٔ خود را کنی از هم جدا:

• تا زمانی که تو نتوانی چیزهای کوچک (کاه و دانه) را از هم تفکیک کنی، نمی‌توانی پیشرفت کنی.

19. تا دمِ رفتن سبک از جا توانی خاستن:

• تا لحظه‌ی رفتن، باید سبکبار باشی و بتوانی برخیزی.

20. مال را در زندگی از خویش کن کم کم جدا:

• باید آرام آرام وابستگی به مال و مادیات را کاهش دهی.

21. نی که جان را تازه می‌سازد ز قُربِ همنفس:

• نزدیکی به دیگران و عشق، جان را تازه می‌کند.

22. قالبِ بی‌جان شود چون گردد از همدم جدا:

• وقتی کسی از همدمش جدا شود، مانند قالبی بی‌جان خواهد شد.

23. نیک و بد را می‌کند صائب فلک هم‌امتیاز:

• سرنوشت (فلک) نیک و بد را برابر می‌کند؛ همه چیز در نهایت متعادل خواهد شد.

24. گندم و جو را کند گر آسیا از هم جدا:

• اگر آسیاب گندم و جو را جدا کند، نیک و بد نیز باید به همین صورت جدا شوند.

نتیجه‌گیری

این شعر عمیقاً به احساسات انسانی، عشق، جدایی و اهمیت خودشناسی اشاره دارد. صائب تبریزی با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌ها، خواننده را به تفکر درباره زندگی و روابط انسانی دعوت می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا