
اصبحت مکابدا لویلی
قد اظلم بالجوی نهاری
کیف اخبرکم انا بلیلی
ما املاء عصتی و وجدی
ما افرع من رضاک کیلی
چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را درآ درآ به سعادت درت گشاد خدا که برگشاید درها مفتح الابواب که نزل…
کعبه جانها توی گرد تو آرم طواف جغد نیم بر خراب هیچ ندارم طواف پیشه ندارم جز این کار ندارم جز این…
سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو جان پر و بال میزند در طرب هوای تو آتش آب میشود عقل خراب میشود…
جاء الربیع و البطر زال الشتاء و الخطر من فضل رب عنده کل الخطایا تغتفر آمد ترش رویی دگر یا زمهریرست او…
من خوشم از گفت خسان وز لب و لنج ترشان من بکشم دامن تو دامن من هم تو کشان جان من و…
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را…
ای حیلههات شیرین تا کی مرا فریبی آن را که ملک کردی دیگر چرا فریبی اما چو جمله عالم ملک تو است…
آخر ای دلبر تو ما را مینجویی اندکی آخر ای ساقی ز غم ما را نشویی اندکی آخر ای مطرب نگویی قصه…