
صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری
قمرا میرسد تو را که به خورشید بنگری
صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری
قمرا میرسد تو را که به خورشید بنگری
همه عالم چو جان شود همگی گلستان شود
شکم خاک کان شود چو تو بر خاک بگذری
تن من همچو رشته شد به دلم مهر کشته شد
چو به سر این نوشته شد نبود کار سرسری
چو سحر پرده میدرد تو پس پرده میروی
چو به شب پرده میکشد تو به شب پرده میدری
صنما خاک پای خود تو مرا سرمه وام ده
که نظر در تو خیره شد که تو خورشیدمنظری
رخ خوبان این جهان همه ابرست و تو مهی
سر شاهان این جهان همه پایست و تو سری
چو درآمد خیال تو مه نو تیره شد بگفت
چه عجب گر تو روشنی که از او آب میخوری
ناله بلبل بهار کنیم تا بدان بلبلان شکار کنیم کار او ناز و کار ما لابه است گر ننالیم پس چه کار…
مه روزه اندرآمد هله ای بت چو شکر گه بوسه است تنها نه کنار و چیز دیگر بنشین نظاره میکن ز خورش…
در ره معشوق ما ترسندگان را کار نیست جمله شاهانند آن جا بندگان را بار نیست گر تو نازی میکنی یعنی که…
ای که مستک شدی و میگویی تو غریبی و یا از این کویی مست و بیخویش میروی چپ و راست بی چپ…
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود غزل سرا شدم از دست عشق…
الا ای روی تو صد ماه و مهتاب مگو شب گشت و بیگه گشت بشتاب مرا در سایهات ای کعبه جان به…
آری ستیزه می کن تا من همیستیزم چندین زبون نیم که ز استیز تو گریزم از حیله خواب رفتی هر سوی می…
یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی…