غزل شمارهٔ ۲۴۶ – صد دهل می‌زنند در دل ما

صد دهل می‌زنند در دل ما
بانگ آن بشنویم ما فردا
پنبه در گوش و موی در چشمست
غم فردا و وسوسه سودا
آتش عشق زن در این پنبه
همچو حلاج و همچو اهل صفا
آتش و پنبه را چه می‌داری
این دو ضدند و ضد نکرد بقا
چون ملاقات عشق نزدیکست
خوش لقا شو برای روز لقا
مرگ ما شادی و ملاقاتست
گر تو را ماتمست رو زین جا
چونک زندان ماست این دنیا
عیش باشد خراب زندان‌ها
آنک زندان او چنین خوش بود
چون بود مجلس جهان آرا
تو وفا را مجو در این زندان
که در این جا وفا نکرد وفا

مولانا molana

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا