
شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
که از پرده برون آیند خوبان
شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
که از پرده برون آیند خوبان
چنین فرموده است خاقان که امسال
شکر خواهم که باشد سخت ارزان
زهی سال و زهی روز مبارک
زهی خاقان زهی اقبال خندان
درون خانه بنشستن حرام است
که سلطان می خرامد سوی میدان
بیا با ما به میدان تا ببینی
یکی بزم خوش پیدای پنهان
نهاده خوان و نعمتهای بسیار
ز حلواها و از مرغان بریان
غلامان چو مه در پیش ساقی
نوای مطربان خوشتر از جان
ولیک از عشق شه جانهای مستان
فراغت دارد از ساقی و از خوان
تو گویی این کجا باشد همان جا
که اندیشه کجا گشتهست جویان
گر من ز دست بازی هر غم پژولمی زیرک نبودمی و خردمند گولمی گر آفتاب عشق نبودیم چون زحل گه در صعود…
اطیب الاسفار عندی انتقالی من مکان فالمکانات حجاب عن عیان اللامکان المکانات خوابی لا مکان بحر الفرات ینتن الماء الزلال طول حبس…
شب شد ای خواجه ز کی آخر آن یار تو کو یار خوش آواز تو آن خوش دم و شش تار تو…
در چمن آیید و بربندید دید تا نیفتد بر جماعت هر نظر من زیانها کردهام من دیدهام زخمها از چشم هر بیپا…
چشمم همیپرد مگر آن یار میرسد دل میجهد نشانه که دلدار میرسد این هدهد از سپاه سلیمان همیپرد وین بلبل از نواحی…
منم آن کس که نبینم بزنم فاخته گیرم من از آن خارکشانم که شود خار حریرم به کی مانم به کی مانم…
صبح است و صبوح است بر این بام برآییم از ثور گریزیم و به برج قمر آییم پیکار نجوییم و ز اغیار…
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست و آنک سوگند خورم جز…