شعر زندگی شد من و یک سلسله ناکامی‌ها | با معنی

شعر زندگی شد من و یک سلسله ناکامی‌ها 🔴 با معنی

شهریار _گزیدهٔ _غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰_ ناکامیها

متن شعر زندگی شد من و یک سلسله ناکامی‌ها

زندگی شد من و یک سلسله ناکامی‌ها

مستم از ساغر خون جگر آشامی‌ها

بسکه با شاهد ناکامیم الفت‌ها رفت

شادکامم دگر از الفت ناکامی‌ها

بخت برگشته ما خیره سری آغازید

تا چه بازد دگرم تیره‌سرانجامی‌ها

دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت

ساختم این همه تا وارهم از خامی‌ها

تا که نامی شدم از نام نبردم سودی

گر نمردم من و این گوشه گمنامی‌ها

نشود رام سر زلف دل آرامم

ای دل از کف ندهی دامن آرامی‌ها

باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن

خرم از عیش نشابورم و خیامی‌ها

شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی

تا که نامت نبرد در افق نامی‌ها

پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا