
شاه ما باری برای کاهلان
گنج میبخشد به هر دم رایگان
شاه ما باری برای کاهلان
گنج میبخشد به هر دم رایگان
الصلا یاران به سوی تخت شاه
گنج بیرنج است و سود بیزیان
چشم دل داند چه دید از کحل او
نور و رحمت تا به هفتم آسمان
خود چه باشد پیش او هفت آسمان
بر مثال هفت پایه نردبان
ای به صورت خردتر از ذرهای
وی به معنی تو جهان اندر جهان
ای خمیده چون کمان از غم ببین
صد هزاران صف شکسته زین کمان
در نشان جویی تو گشته چارچشم
وآنگه اندر کنج چشمت صد نشان
هر نشانی چون رقیب نیکخواه
میبرندت تا به حضرت کشکشان
تا چهره آن یگانه دیدم دل در غم بیکرانه دیدم گفتی فرداست روز بازار بازار تو را بهانه دیدم دل را چو…
کیف اتوب یا اخی من سکر کارجوان لیس من التراب بل معصره بلا مکان خط علی کوسها کتابه شارحه یا من من…
سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو دوش چه خوردهای دلا راست بگو به جان تو فتنه گر است…
آن دم که در رباید باد از رخ تو پرده زنده شود بجنبد هر جا که هست مرده از جنگ سوی ساز…
عشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد غوره بودم کنون شدم انگور خویشتن را ترش نتانم…
تا که ما از نظر و خوبی تو باخبریم از بد و نیک جهان همچو جهان بیخبریم نظری کرد سوی خوبی تو…
به گوش من برسانید هجر تلخ پیام که خواب شیرین بر عاشقان شدهست حرام بکرد بر خور و بر خواب چارتکبیری هر…
گهی در گیرم و گه بام گیرم چو بینم روی تو آرام گیرم زبون خاص و عامم در فراقت بیا تا ترک…