غزل شمارهٔ ۲۳۷۵ – سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه

مولانا molana

سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه

مهل ای طفل به سستی طرف چادر روزه

بنگر روی ظریفش بخور آن شیر لطیفش

به همان کوی وطن کن بنشین بر در روزه

بنگر دست رضا را که بهاری است خدا را

بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه

هله ای غنچه نازان چه ضعیفی و چه یازان

چو رسن باز بهاری بجه از چنبر روزه

تو گلا غرقه خونی ز چیی دلخوش و خندان

مگر اسحاق خلیلی خوشی از خنجر روزه

ز چیی عاشق نانی بنگر تازه جهانی

بستان گندم جانی هله از بیدر روزه