سبک هندی در شعر چیست؟ تاریخچه، شاعران معروف این سبک و نمونه شعر

در این بخش از سایت ادبی و هنری نتیش قصد داریم نگاهی بر سبک هندی شعر داشته باشیم. پس اگر شما نیز به این نوع شعر علاقه دارید، در ادامه همراه نتیش باشید؛ چرا که ما نگاهی دقیق، تاریخی و تخصصی به این سبک خواهیم داشت.

سبک هندی به زبان ساده

سبک شعر هندی، که به طور خاص به ادبیات فارسی در هند اشاره دارد، به ویژه در دوره‌های مختلف تاریخ ادبیات فارسی، ویژگی‌های خاص خود را دارد. این سبک به ویژه در قرن‌های 16 تا 18 میلادی و در زمان حکومت مغولان در هند رواج پیدا کرد. برخی از ویژگی‌های بارز سبک شعر هندی عبارتند از:

1. تأثیر فرهنگ محلی: شعر هندی تحت تأثیر فرهنگ، زبان و آداب و رسوم محلی قرار دارد و این تأثیرات باعث غنای ادبیات فارسی در هند شده است.

2. موضوعات عاشقانه: شعر هندی معمولاً به موضوعات عاشقانه، زیبایی، عشق و وصال و فراق می‌پردازد. شاعران هندی به توصیف معشوق و احساسات عاشقانه با زبانی زیبا و شاعرانه می‌پردازند.

3. تصویرسازی و تشبیه: شاعران هندی به تصویرسازی‌های زنده و تشبیه‌های دقیق مشهور هستند. آن‌ها از عناصر طبیعی مانند گل، پرنده، آسمان و آب برای بیان احساسات خود استفاده می‌کنند.

4. زبان و بیان: زبان شعر هندی معمولاً غنی و پر از استعاره‌ها و کنایه‌هاست. شاعران به کارگیری زبان شیرین و موزون را بسیار مهم می‌دانند.

5. تأثیر عرفان: بسیاری از شاعران هندی تحت تأثیر عرفان اسلامی بوده‌اند و مضامین عرفانی و فلسفی را در اشعار خود گنجانده‌اند.

6. تنوع قالب‌های شعری: در شعر هندی، قالب‌های مختلف شعری مانند غزل، قصیده و مثنوی به کار رفته است. غزل به ویژه در این سبک محبوبیت زیادی دارد.

7. شعر اجتماعی و سیاسی: علاوه بر مضامین عاشقانه، برخی شاعران به مسائل اجتماعی و سیاسی نیز پرداخته‌اند و نقدهایی بر وضعیت جامعه و حکومت‌های زمان خود داشته‌اند.

شاعران معروفی چون غالب، اقبال، فروغی و حافظ از جمله شاعران برجسته‌ای هستند که آثارشان در این سبک جایگاه ویژه‌ای دارند.

تاریخچه شعر هندی

به علت استقبال دربار ادب پرور هند از شاعران پارسی گوی، و همچنین به علت عدم توجه پادشاهان صفوی به اشعار متداول مدحی، گروهی از گویندگان به هندوستان رفتند و در آنجا به کار شعر و شاعری پرداختند. به عقیده حمیدیان اگر مهاجرت و اقامت شعرا از نیمه دوم سده دهم به هند نمی‌بود سبک مشهور به هندی با همه ویژگی‌های آن چونان که در شعر عرفی‌ها و نظیری‌ها پدید است رخ نمی‌نمود.

رودکی اولین شاعر این قالب

سبک هندی از رودکی شروع می‌شود اما برخی نقطه آغاز آن را از زمان خاقانی می‌دانند. ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودَکی نخستین شاعر سرشناس پارسی‌سرای ایرانی در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد شاعران این سده در ایران است. از این رو او را پدر شعر فارسی می‌نامند. درونمایه اشعار رودکی باور به ناپایداری و بی‌وفایی جهان، اندیشهٔ غنیمت‌شمردن فرصت، شادی و شادنوشی است.

او در روستایی به‌نام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیهٔ رودک در نزدیکی نَخشَب و سمرقند به دنیا آمد.

رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی‌گوی و پدر شعر پارسی می‌دانند به این دلیل که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته است و این از نوشته‌های ایرانی عربی‌نویسِ هم‌عصرِ رودکی — ابوحاتم رازی — مسجل می‌شود.

ریچارد فرای باور دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته است. از تمام آثار رودکی که گفته می‌شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده، تنها ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی مانده است. تعداد ابیات باقی‌مانده از رودکی را ۱۰۴۷ بیت گزارش می‌کنند.

ویژگی‌های منحصر به فرد این سبک

  • خیال‌پردازی به افراط؛
  • فراوانی تمثیل و ارسال المثل که شاعران سبک هندی برای توجیه ادعاهای عجیب و غریب خود از تمثیل استفاده می‌کنند؛
  • به کار بردن لغات محاوره و الفاظ بازاری در شعر؛
  • بیان احوال شخصی و عواطف و احساسات مربوط به زن و فرزند و خویشاوندان.
  • تزاحم تصویری یا ایماژ های مرکب و تودرتو.

شاعران معروف این سبک

  • ظهوری ترشیزی
  • زینب النسا بیگم
  • کلیم کاشانی
  • صائب تبریزی
  • نظیری نیشابوری
  • عرفی شیرازی
  • عبدالقادر بیدل دهلوی
  • قاسم مشهدی
  • مسیح کاشانی
  • سلیم تهرانی
  • محمد واعظ قزوینی
  • رفیع مشهدی
  • حزین لاهیجی
  • قدسی مشهدی
  • غلامرضا قدسی
  • دانش مشهدی
  • ظفرخان حسن
  • محمدعلی شیرازی
  • نجیب کاشانی
  • میرنجات اصفهانی
  • امیری فیروزکوهی
  • یاور همدانی
  • محمد قهرمان

نمونه اشعار سبک هندی

ای دفتر حسن تو را، فهرست خط و خال ها

تفصیل ها پنهان شده، در پرده ی اجمال ها

پیشانی عفو تو را، پرچین نسازد جرم ما

آیینه کی برهم خورد، از زشتی تمثال ها؟

با عقل گشتم همسفر، یک کوچه راه از بی کسی

شد ریشه ریشه دامنم، از خار استدلال ها

هر شب کواکب کم کنند از روزی ما پاره‌ای

هر روز گردد تنگ تر، سوراخ این غربال ها

حیران اطوار خودم، درمانده ی کار خودم

هر لحظه دارم نیتی، چون قرعه ی رمال ها

هر چند صائب می‌روم، سامان نومیدی کنم

زلفش به دستم می‌دهد، سررشته ی آمال ها

صائب تبریزی

هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند

عقده‌ای کز پیچ و تاب زلف در دل ماند، ماند

پاکشیدن مشکل است از خاک دامنگیر عشق

هر که را چون سرو این‌جا پای در گل ماند، ماند

ناقص است آن کس که از فیض جنون کامل نشد

در چنین فصل بهاری هر که عاقل ماند، ماند

می‌برد عشق از زمین بر آسمان ارواح را

زین دلیل آسمانی هر که غافل ماند، ماند

تشنه ی آغوش دریا را تن‌آسانی بلاست

چون صدف هر کس که در دامان ساحل ماند، ماند

برنمی‌گردد به گلشن شبنم از آغوش مهر

هر که صائب محو آن شیرین شمایل ماند، ماند

آب ها آیینه ی سرو خرامان تواند

بادها مشاطه ی زلف پریشان تواند

رعدها آوازه ی احسان عالمگیر تو

ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند

سروها از طوق قمری سر به سر گردیده چشم

دست بر دل محو شمشاد خرامان تواند

شب‌نشینان عاشق افسانه‌های زلف تو

صبح خیزان واله چاک گریبان تواند

سبزپوشان فلک، چون سرو، با این سرکشی

سبزه ی خوابیده ی طرفِ گلستان تواند

آتشین‌رویان که می‌بردند از دلها قرار

چون سپند امروز یکسر پایکوبان تواند

چون صدف، جمعی که گوهر می‌فشاندند از دهن

حلقه در گوش لب لعل سخندان تواند

صائب افکار تو دل را زنده می‌سازد به عشق

زین سبب صاحبدلان جویای دیوان تواند

صائب

محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی

گر همه مژکان ‌گشود آغوش دانستم تویی

حرف غیرت راه می‌زد از هجوم ما و من

بر در دل تا نهادم ‌گوش دانستم تویی

مشت خاک و اینهمه سامان ناز اعجاز کیست

بیش ازین از من غلط مفروش دانستم تویی

نیست ساز هستی‌ام تنها دلیل جلوه‌ات

با عدم هم ‌گر شدم همدوش دانستم تویی

محرم راز حیا آیینه دار دیگر است

هر چه شد از دیده‌ها روپوش دانستم تویی

غفلت روز وداعم از خجالت آب‌ کرد

اشک می‌رفت و من بیهوش دانستم تویی

بیدل امشب سیر آتشخانه ی دل داشتم

شعله‌ای را یافتم خاموش دانستم تویی

بیدل دهلوی

شب‌که توفان جوشی چشم ترم آمد به یاد

فکر دل‌ کردم بلای دیگرم آمد به یاد

با کدامین آبرو خاک درش خواهی شدن

داغ شو ای جبهه دامان ترم آمد به یاد

نقش پایی‌ کرد گل بیتابی ا‌م در خون نشاند

پهلویی بر خاک دیدم بسترم آمد به یاد

ذره را دیدم پرافشان هوای نیستی

نقطه‌ای از انتخاب دفترم آمد به یاد

سجده منظورکی‌ام؟ نقش جبینم جوش زد

خاک جولان که خواهم شد سرم آمد به یاد

در گریبان غوطه خوردم رستم از آشوب دهر

کشتی‌ام می‌برد توفان لنگرم آمد به یاد

بی‌تو عمری در عدم هم ننگ هستی داشتم

سوختم برخویش ‌تا خاکسترم آمد به یاد

تا سحر بی‌پرده‌گردد شبنم از خود رفته است

الوداع ای همنشینان دلبرم آمد به یاد

جراتم از خجلت بیدستگاهی داغ ‌کرد

ناله شد پرواز تا عجز پرم آمد به یاد

حسرت توفان بهار عالم مخموریم

هر قدرگردید رنگم ساغرم آمد به یاد

ای فراموشی ‌کجایی تا به فریادم رسی

باز احوال دل غم‌پرورم آمد به یاد

بیدل اظهار کمالم محو نقصان بوده است

تا شکست آیینه، عرض جوهرم آمد به یاد

بیدل دهلوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا