
پیری و فنا کجا پذیرم
من ماهی چشمه حیاتم
من غرقه بحر شهد و شیرم
جز از لب لعل جان ننوشم
غیر سر زلف او نگیرم
گر کژ نهدم کمان ابرو
در حکم کمان او چو تیرم
انداختهای چو تیر دورم
برگیر که از تو ناگزیرم
پرم تو دهی چرا نپرم
میرم چو توی چرا بمیرم
این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این…
به پیشت نام جان گویم زهی رو حدیث گلستان گویم زهی رو تو این جا حاضر و شرمم نباشد که از حسن…
تو دوش رهیدی و شب دوش رهیدی امروز مکن حیله که آن رفت که دیدی ما را به حکایت به در خانه…
عمرک یا واحدا فی درجات الکمال قد نزل الهم بی یا سندی قم تعال چند از این قیل و قال عشق پرست…
بیا ای آنک سلطان جمالی کمالات کمالان را کمالی خیالی را امین خلق کردی چنانک وهمشان شد که خیالی خیالت شحنه شهر…
ای ماه اگر باز بر این شکل بتابی ما را و جهان را تو در این خانه نیابی چون کوه احد آب…
ای مردهای که در تو ز جان هیچ بوی نیست رو رو که عشقِ زندهدلان مردهشوی نیست ماننده خزانی هر روز سردتر…
ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را درده می ربّانی دلهای کبابی را کم گوی حدیث نان در مجلس مخموران جز…