غزل شمارهٔ ۹۹۳ – زان ازلی نور که پرورده‌اند

مولانا molana

زان ازلی نور که پرورده‌اند
در تو زیادت نظری کرده‌اند
خوش بنگر در همه خورشیدوار
تا بگدازند که افسرده‌اند
سوی درختان نگر ای نوبهار
کز دی دیوانه بپژمرده‌اند
لب بگشا هیکل عیسی بخوان
کز دم دجال جفا مرده‌اند
بشکن امروز خمار همه
کز می تو چاشنیی برده‌اند
درده تریاق حیات ابد
کاین همگان زهر فنا خورده‌اند
همچو سحر پرده شب را بدر
کاین همه محجوب دو صد پرده‌اند
بس کن و خاموش مشو صدزبان
چونک یکی گوش نیاورده‌اند

مولانا molana

مطالعه بیشتر