غزل شمارهٔ ۶۸۸ – روی تو به رنگریز کان ماند

مولانا molana

روی تو به رنگریز کان ماند
زلف تو به نقش بند جان ماند
گر سایه برگ گل فتد بر تو
بر عارض نازکت نشان ماند
روزی گذرد ز هجر تو سالی
مسکین عاشق چنان جوان ماند
دلتنگ نیم اگر چه دل تنگم
کآخر دل من بدان دهان ماند
در چشم من آی تا تو هم بینی
یک تن که به صد هزار جان ماند

مولانا molana

مطالعه بیشتر