
دست من گیر ای پسر خوش نیستم
ای قد تو چون شجر خوش نیستم
دست من گیر ای پسر خوش نیستم
ای قد تو چون شجر خوش نیستم
نی بهل دستم که رنجم از دل است
درد دل را گلشکر خوش نیستم
تا تو رفتی قوت و صبرم برفت
تا تو رفتی من دگر خوش نیستم
دستها را چون کمر کن گرد من
هین که من بیاین کمر خوش نیستم
ناتوانم رفتم از دست ای حکیم
دست بر من نه مگر خوش نیستم
ای گرفته آتشت زیر و زبر
این چنین زیر و زبر خوش نیستم
چه خبر پرسی که بیجام لبت
باخبر یا بیخبر خوش نیستم
سر همیپیچم به هر سو همچنین
چیست یعنی من ز سر خوش نیستم
چشم می بندم به هر دم تا به دیر
زانک بیتو با نظر خوش نیستم
بگو ای یار همراز این چه شیوهست دگرگون گشتهای باز این چه شیوهست عجب ترک خوش رنگ این چه رنگست عجب ای…
هین خیره خیره می نگر اندر رخ صفراییم هر کس که او مکی بود داند که من بطحاییم زان لاله روی دلستان…
به گوشهای بروم گوش آن قدح گیرم که عاشق قدح و درد و خصم تدبیرم خوش است گوشه و یا گوشه گشتهای…
بگویم خفیه تا خواجه نرنجد که آن دلبر همی در بر نگنجد ز مستی من ترازو را شکستم ترازو کان گوهر را…
ز اول روز که مخموری مستان باشد شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد پیش او ذره صفت هر سحری رقص…
آن کیست ای خدای؟ کاز این دام ِ خامُشان ما را همیکَشد به سویِ خود کشان کشان ای آنکه میکَشی تو گریبان…
صد دهل میزنند در دل ما بانگ آن بشنویم ما فردا پنبه در گوش و موی در چشمست غم فردا و وسوسه…
امروز سماع است و شراب است و صراحی یک ساقی بدمست یکی جمع مباحی زان جنس مباحی که از آن سوی وجود…