
در کوی کی میگردی ای خواجه چه میخواهی
پابسته شدی چون من زان دلبر خرگاهی
در کوی کی میگردی ای خواجه چه میخواهی
پابسته شدی چون من زان دلبر خرگاهی
گر بسته شدی از وی رسته ز همه بندی
نی خدمت کس خواهی نی خسروی و شاهی
شد خدمت تو دستان چون خدمت سرمستان
در آب سجود آری بیمسله چو ماهی
چون مست و خراب آمد سجده گهش آب آمد
فارغ ز ثواب آمد فرد از ره و بیراهی
کو ره چو در این آبی کو سجده چو محرابی
نی ظالم و نی تایب نی ذاکر و نی ساهی
هر دم سلام آرد کاین نامه از فلانست گویی سلام و کاغذ در شهر ما گرانست زین مرگ هیچ کوسه ارزان نبرد…
حد البشیر بشاره یا جار دهش الفؤاد بما حداه و حاروا سمعوا نداء الحق من فم طارق قرب الخیام الیکم و الدار…
ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی دو دست را برافشان بیزار شو ز هستی موقوف وقت بودی تعجیل مینمودی وقت…
بازم صنما چه میفریبی بازم به دغا چه میفریبی هر لحظه بخوانیم که ای دوست ای دوست مرا چه میفریبی عمری تو…
ذاتت عسلست ای جان گفتت عسلی دیگر ای عشق تو را در جان هر دم عملی دیگر از روی تو در هر…
آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن دوستان را شاد گردان دشمنان را کور کن از پس کوهی برآ و سنگها را…
سالکان راه را محرم شدم ساکنان قدس را همدم شدم طارمی دیدم برون از شش جهت خاک گشتم فرش آن طارم شدم…
چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد نگرد شتر به اشتر که بیا که ساربان شد ز چپ و ز راست…