غزل شمارهٔ ۱۸۶۴ – در پرده دل بنگر صد دختر آبستان

مولانا molana

در پرده دل بنگر صد دختر آبستان

زان گنجگه دل‌ها زان سجده گه مستان

بشنو چه به اسرارم می آید از آن طارم

یک دم که از این سو آ یک دم که قدح بستان

در عربده افتاده از عشق چنین خوبان

هم لشکر ترکستان هم لشکر هندستان

از عقل بپرسیدم کاین شهره بتان چونند

گفتا پنهان صورت پیدا به فن و دستان

در شرق خداوندی شمس الحق تبریزی

آیند و روند این‌ها در هر چمن و بستان