
کاین جهان خیره است در تو کز جهان دیگری
خوش خرام ای سرو جان کامروز جان دیگری
خوش بخند ای گلستان کز گلستان دیگری
آب خلقان رفت جمله در هوای آب و نان
یوسفا در قحط عالم آب و نان دیگری
تو جهان زندگی و این جهان بندگی
تو ز شاه شه نشان والله نشان دیگری
حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم بسی علّتیان را ز غم بازخریدیم سَبَلهای کَهُن را، غم بیسر و بُن را ز رگهاش و…
سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو وز می نو که دادهای جان نبرم به جان تو زخم گران همیکشم زخم…
ای آنک به دلها ز حسد خار خلیدی اینها همه کردی و در آن گور خزیدی تلخی دهد امروز تو را در…
گر تو را بخت یار خواهد بود عشق را با تو کار خواهد بود عمر بیعاشقی مدان به حساب کان برون از…
چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا ز روزن سر درآویزد چو قرص ماه خوش سیما درآید جان فزای من گشاید…
چنان مستم چنان مستم من امروز که پیروزه نمیدانم ز پیروز به هر ره راهبر هشیار باید در این ره نیست جز…
من به سوی باغ و گلشن می روم تو نمیآیی میا من می روم روز تاریک است بیرویش مرا من برای شمع…
من سر نخورم که سر گرانست پاچه نخورم که استخوانست بریان نخورم که هم زیانست من نور خورم که قوت جانست من…