غزل شمارهٔ ۳۲۴ – درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت

مولانا molana

درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت
درآ تا خانه هستی بپردازم همین ساعت
صلا زن پاکبازی را رها کن خاک بازی را
که یک جان دارم و خواهم که دربازم همین ساعت
کمان زه کن خدایا نه که تیر قاب قوسینی
که وقت آمد که من جان را سپر سازم همین ساعت
چو بر می‌آید این آتش فغان می‌خیزد از عالم
امانم ده امانم ده که بگدازم همین ساعت
جهان از ترس می‌درد و جان از عشق می‌پرد
که مرغان را به رشک آرم ز پروازم همین ساعت

مولانا molana

مطالعه بیشتر