غزل شمارهٔ ۱۹۴ دامی نهاده‌ام خوش آن قبله نظر را

مولانا molana

دامی نهاده‌ام خوش آن قبله نظر را

ای عقل بام بر رو ای دل بگیر در را

چون بشنوند چیزی گویند همدگر را

در قعر چه سخن گو خلوت گزین سحر را

در خانه دلم شد از بهر رهگذر را

می‌خواند یک به یک را می‌گفت خشک و تر را

پنهان کنیم سر را پیش افکنیم سر را

بی زخم‌های میتین پیدا نکرد زر را

یعنی خبر ندارم کی دیده‌ام گهر را

مولانا molana

مطالعه بیشتر