
چشمها کور و دیدنی بسیار
جور او کش از آنک شورش دل
نور چشمست یا اولوالابصار
بر دو دیده نهم غمت کاین درد
داروی خاص خسرویست به بار
باغ جان خوش ز سنگ بارانست
ما نخواهیم قطره سنگ ببار
شمس تبریز گوهر عشقست
گوهر عشق را تو خوار مدار
ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود به نقد خاک شوم بنگرم چه خواهد بود به نقد خاک شدن کار…
ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو چرخی بزن ای ماه تو جان بخش مشتاقان تو تلخی ز تو شیرین…
دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود در هم افتادیم زیرا زور گیراگیر بود عقل باتدبیر آمد در میان جوش ما…
ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم یک حمله مردانه مستانه بکردیم تا علم بدادیم و…
نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم چه کمی…
ای میرآب بگشا آن چشمه روان را تا چشمها گشاید ز اشکوفه بوستان را آب حیات لطفت در ظلمت دو چشم است…
با همگان فضولکی چون که به ما ملولکی رو که بدین عاشقی سخت عظیم گولکی ای تو فضول در هوا ای تو…
جانا بیار باده که ایام میرود تلخی غم به لذت آن جام میرود جامی که عقل و روح حریف و جلیس اوست…