
جانا نخست ما را مرد مدام گردان
وآنگه مدام درده ما را مدام گردان
جانا نخست ما را مرد مدام گردان
وآنگه مدام درده ما را مدام گردان
از ما و خدمت ما چیزی نیاید ای جان
هم تو بنا نهادی هم تو تمام گردان
دارالسلام ما را دارالملام کردی
دارالملام ما را دارالسلام گردان
این راه بینهایت گر دور و گر دراز است
از فضل بینهایت بر ما دو گام گردان
ما را اسیر کردی اماره را امیری
ما را امیر گردان او را غلام گردان
انعام عام خود را کردی نصیب خاصان
انعام خاص خود را امروز عام گردان
هر ذره را ز فضلت خورشیدییی دگر ده
خورشید فضل خود را بر جمله رام گردان
در کام ما دعا را چون شهد و شیر خوش کن
و آن را که گوید آمین هم دوستکام گردان
گه چرخ زنان همچون فلکم گه بال زنان همچون ملکم چرخم پی حق رقصم پی حق من زان ویم نی مشترکم چون…
چه باده بود که در دور از بگه دادی که میشکافد دور زمانه از شادی نبود باده به جان تو راست گو…
ما شاخ گلیم نی گیاهیم ما شیوه تر و تازه خواهیم اشکوفه باغ آسمانیم نقل و می مجلس الهیم ما جوی نهایم…
بیایید بیایید که گلزار دمیدهست بیایید بیایید که دلدار رسیدهست بیارید به یک بار همه جان و جهان را به خورشید سپارید…
در خانه نشسته بت عیار که دارد معشوقِ قمرروی شکربار که دارد بی زحمت دیده، رخ خورشید که بیند بی پرده، عیان،…
الا ای روی تو صد ماه و مهتاب مگو شب گشت و بیگه گشت بشتاب مرا در سایهات ای کعبه جان به…
چشمهای خواهم که از وی جمله را افزایش است دلبری خواهم که از وی مرده را آسایش است بنده بحر محیطم کز…
باز بنفشه رسید جانب سوسن دوتا باز گلِ لعلپوش میبدراند قبا بازرسیدند شاد زان سوی عالم چو باد مست و خرامان و…