غزل شمارهٔ ۱۸۸۸ – بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن

مولانا molana

بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن

اگر بوسه به جانی است فریضه است خریدن

چو آن بوسه پاک است نه اندرخور خاک است

شوم جان مجرد برون آیم از این تن

مرا بحر صفا گفت که کامی نرسد مفت

گر آن گوهر با توست صدف را هله بشکن

پی بوسه گل را که فر بخشد مل را

جهانی است زبان‌ها برون کرده چو سوسن

غلط گر همه شاهید چو مریخ و چو ماهید

هلا بوسه مخواهید از آن دلبر توسن

درآ ای مه آفاق که روزن بگشادم

شبی بر رخ من تاب لبی بر لب من زن

دَرِ گفت فروبند و گشا روزن دل را

ز مه بوسه نیابید مگر از ره روزن