غزل شمارهٔ ۲۱۸۴ – بیا ای رونق گلزار از این سو

مولانا molana

بیا ای رونق گلزار از این سو
از آن شکر یکی قنطار از این سو
یکی بوسه قضاگردان جانت
از آن دو لعل شکربار از این سو
از آن روزن فروکن سر چو مهتاب
وزان گلشن یکی گلزار از این سو
کباب و می از این سو دود از آن سو
درخت خار از آن سو یار از این سو
تعب تن راست لایق راح دل را
منه رنج تن سگسار از این سو
سلیمانا سوی بلقیس بگذر
که آمد هدهد طیار از این سو
به منقارش یکی پرنور نامه
نموده صد هزار اسرار از این سو
مخور تنها که تنها خوش نباشد
یکی ساغر از آن خمار از این سو
بدن تنهاخور آمد روح مؤثر
که جان هدیه کند ایثار از این سو
سقاهم می‌دهد ساغر پیاپی
به تو ای ساقی ابرار از این سو
به هر دو دست گیرش تا نریزی
قدح پر است هین هشدار از این سو
بیا که خرقه‌ها جمله گرو شد
ز تو ای شاه خوش دستار از این سو
برهنه شو ز حرف و بحر در رو
چو بانگ بحر دان گفتار از این سو

مولانا molana

مطالعه بیشتر