
بیار مطرب بر ما کریم باش کریم
به کوی خسته دلانی رحیم باش رحیم
بیار مطرب بر ما کریم باش کریم
به کوی خسته دلانی رحیم باش رحیم
دلم چو آتش چون در دمی شود زنده
چو دل مباش مسافر مقیم باش مقیم
بیامد آتش و بر راه عاشقان بنشست
که ای مسافر این ره یتیم باش یتیم
ندا رسید به آتش که بر همه عشاق
چو شعلههای خلیلی نعیم باش نعیم
گلیم از آب چو خواهی که تا برون آری
به زیر پای عزیزان گلیم باش گلیم
چو بایدت که تو را بحر دایه وار بود
مثال دانه در رو یتیم باش یتیم
درست و راست شد ای دل که در هوا دل را
درست راست نیاید دو نیم باش دو نیم
الف مباش ز ابجد که سرکشی دارد
مباش بی دو سر تو چو جیم باش چو جیم
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا جمله…
ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام ناز رها کن ای صنم راست بگو که دادهام گرچه برفتی از برم…
صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده غم تو به توی ما را تو به جرعهای صفا ده که غم…
به خدایی که در ازل بودهست حی و دانا و قادر و قیوم نور او شمعهای عشق فروخت تا بشد صد هزار…
به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید حدیث عشق شکرریز جان فزا گوید اگر ز رنگ رخ یار ما خبر…
هل طربا لعاشق وافقه زمانه افلح فی هوائه اصلح فیه شأنه هدده فراقه من غمرات یومه ثم اتاه لیله من قمر امانه…
چو عشق آمد که جان با من سپاری چرا زوتر نگویی کآری آری جهان سوزید ز آتشهای خوبان جمال عشق و روی…
صرفه مکن صرفه مکن صرفه گدارویی بود در پاکبازان ای پسر فیض و خداخویی بود خود عاقبت اندر ولا نی بخل ماند…