
بگویم مثالی از این عشق سوزان
یکی آتشی در نهانم فروزان
بگویم مثالی از این عشق سوزان
یکی آتشی در نهانم فروزان
اگر میبنالم وگر میننالم
به کار است آتش به شبها و روزان
همه عقلها خرقه دوزند لیکن
جگرهای عشاق شد خرقه سوزان
ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم جانداده و دلبستهٔ سودای دمشقیم زان صبحِ سعادت که بتابید از آن سو هر شام…
آتش افکند در جهان جمشید از پس چار پرده چون خورشید خنک او را که شد برهنه ز بود وای آن را…
ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست بهانه کن که بتان را بهانه آیینست از آن لب شکرینت بهانههای دروغ به جای…
شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان چون ملک ساخته خود را به…
رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم صد گونه خلل دارم ای کاش…
غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را کاو به یک جو برنسنجد هیچ صاحب تاج را اطلس و دیباج بافد عاشق از…
بغداد همانست که دیدی و شنیدی رو دلبر نوجوی، چو دربند قدیدی؟! زین دیک جهان یک دو سه کفگیر بخوردی باقی، همه…
چو سرمست منی ای جان ز خیر و شر چه اندیشی براق عشق جان داری ز مرگ خر چه اندیشی چو من…