
بگویم مثالی از این عشق سوزان
یکی آتشی در نهانم فروزان
بگویم مثالی از این عشق سوزان
یکی آتشی در نهانم فروزان
اگر میبنالم وگر میننالم
به کار است آتش به شبها و روزان
همه عقلها خرقه دوزند لیکن
جگرهای عشاق شد خرقه سوزان
ای دشمن روزه و نمازم وی عمر و سعادت درازم هر پرده که ساختم دریدی بگذشت از آنک پرده سازم ای من…
بانگ میزن ای منادی بر سر هر دستهای هیچ دیدیت ای مسلمانان غلامی جستهای یک غلامی ماه رویی مشک بویی فتنهای وقت…
مرا پرسید آن سلطان به نرمی و سخنخایی عجب امسال ای عاشق بدان اقبالگه آیی برای آنک واگوید؛ نمودم گوش کَرّانه که…
درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا نه رنج اره کشیدی نه زخمهای جفا نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدی…
ای جان و جهان چه میگریزی وی فخر شهان چه میگریزی ما را به چه کار میفرستی پنهان پنهان چه میگریزی چون…
گشتهست طپان جانم ای جان و جهان برگو هین سلسله درجنبان ای ساقی جان برگو سلطان خوشان آمد و آن شاه نشان…
دوش عشق شمس دین می باختیم سوی رفعت روح می افراختیم در فراق روی آن معشوق جان ماحضر با عشق او می…
دیدم رخ خوب گلشنی را آن چشم و چراغ روشنی را آن قبله و سجده گاه جان را آن عشرت و جای…