غزل شمارهٔ ۲۰۶۱ – بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن

مولانا molana

بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن

ای به خطا تو مجوی خویشتن اندر ختن

گر به بر اندرکشی سیمبری چون تو کو ؟

بوسه جان بایدت بر دهن خویش زن

بهر جمال تو است جندره حوریان

عکس رخ خوب توست خوبی هر مرد و زن

پرده خوبی تو شقه زلف تو است

ور نه برون تافتی نور تو ای خوش ذقن

آمد نقاش تن سوی بتان ضمیر

دست و دلش درشکست باز بماندش دهن

این قفس پرنگار پرده مرغ دل است

دل تو بنشناختی از قفس دل‌شکن

پرده برانداخت دل از گل آدم چنانک

سجده درآمد ملک گشت به دل مفتتن

واسطه برخاستی گر نفسی تُرک عشق

پیش نشستی به لطف کای چلپی کیمسن ؟

چشم شدی غیب‌بین گر نظر شمس دین

مفخر تبریزیان بر تو شدی غمزه‌زن