
به پیش آر سغراق گلگون من
ندانم که بادهست یا خون من
به پیش آر سغراق گلگون من
ندانم که بادهست یا خون من
نجاتی است جان را ز غرقاب غم
چو کشتی نوحی به جیحون من
مرا خوش بشوید ز آب و ز گل
رساند به اصل و به عرجون من
در اجزای من خوش درآمیخته
به خویشی چو موسی و هارون من
زهی آب حیوان زهی آتشی
که جمعند هر دو به کانون من
چو نایم ببوسد چو دفم زند
چه خوش چنگ درزد به قانون من
برو باقی از ساقی من بجوی
کز او یافت شیرینی افسون من
ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده اندیشه تو هر دم در بنده اثر کرده ای هر چه بیندیشی در…
گر سران را بیسری درواستی سرنگونان را سری درواستی از برای شرح آتشهای غم یا زبانی یا دلی برجاستی یا شعاعی زان…
گر ناز تو را به گفت نارم مهر تو درون سینه دارم بیمهر تو گر گلی ببویم در حال بسوز همچو خارم…
چیست با عشق آشنا بودن بجز از کام دل جدا بودن خون شدن خون خود فروخوردن با سگان بر در وفا بودن…
عید بر عاشقان مبارک باد عاشقان عیدتان مبارک باد عید ار بوی جان ما دارد در جهان همچو جان مبارک باد بر…
چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم میان مجلس جان حلقه حلقه می گردیم همیخوریم می جان به حضرت سلطان چنانک…
چشمم همیپرد مگر آن یار میرسد دل میجهد نشانه که دلدار میرسد این هدهد از سپاه سلیمان همیپرد وین بلبل از نواحی…
مهتاب برآمد کلک از گور برآمد وز ریگ سیه چرده سقنقور برآمد آنک از قلمش موسی و عیسیست مصور از نفخه او…