
تا گل سجود آرد سیمای روی ما را
رشک بهشت گردان امروز کوی ما را
از ما رسد سعادت یار و عدوی ما را
فحل و فراخ کردی زین می گلوی ما را
اکنون حلال بادت بشکن سبوی ما را
همخوی خویش کردهست آن باده خوی ما را
زیرا نگون نهادی در سر کدوی ما را
کاین دیگ بس نیاید یک کاسهشوی ما را
مخمور چون نیاید؟ چون یافت بوی ما را
گر بشنود عطارد این طرقوی ما را
زخمه به چنگ آور میزن سه توی ما را
گر بشنوند ناگه این گفت و گوی ما را