
برخیز که جان است و جهان است و جوانی
خورشید برآمد بنگر نورفشانی
برخیز که جان است و جهان است و جوانی
خورشید برآمد بنگر نورفشانی
آن حسن که در خواب همیجست زلیخا
ای یوسف ایام به صد ره به از آنی
برخیز که آویخت ترازوی قیامت
برسنج ببین که سبکی یا تو گرانی
هر سوی نشانی است ز مخلوق به خالق
قانع نشود عاشق بیدل به نشانی
هر لحظه ز گردون برسد بانگ که ای گاو
ما راه سعادت بنمودیم تو دانی
برخیز و بیا دبدبه عمر ابد بین
تا بازرهی زود از این عالم فانی
او عمر عزیزی است از او چاره نداری
او جان جهان آمد و تو نقش جهانی
بر صورت سنگین بزند روح پذیرد
حیف است کز این روح تو محروم بمانی
او کان عقیق آمد و سرمایه کانها
در کان عقیق آی چه دربند دکانی
تا عشق تو سوخت همچو عودم یک عقده نماند از وجودم گه باروی چرخ رخنه کردم گه سکه آفتاب سودم چون مه…
بده آن باده به ما باده به ما اولیتر هر چه خواهی بکنی لیک وفا اولیتر سر مردان چه کند خوبتر از…
چند گهی فاتحه خوانت کنم از پس آن شاه جهانت کنم پیر شدی در غم ما باک نیست پیر بیا تا که…
آن عشرت نو که برگرفتیم پا دار که ما ز سر گرفتیم آن دلبر خوب باخبر را مست و خوش و بیخبر…
من پار بخوردهام شرابی امسال چه مستم و خرابی من پار ز آتشی گذشتم امسال چرا شدم کبابی من تشنه به آب…
چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی از بهر خدا بشنو فریاد و علی اللهی در روح نظر کردم بیرنگ چو آبی…
کعبه طواف میکند بر سر کوی یک بتی این چه بتی است ای خدا این چه بلا و آفتی ماه درست پیش…
بشستم تخته هستی سر عالم نمیدارم دریدم پرده بیچون سر آن هم نمیدارم مرا چون دایه قدسی به شیر لطف پروردهست ملامت…