
ای گرد عاشقانت از رشک تخته بسته
وی جمله عاشقانت از تخت و تخته رسته
ای گرد عاشقانت از رشک تخته بسته
وی جمله عاشقانت از تخت و تخته رسته
صد مطرقه کشیده در یک قدح بکرده
صد زین قدح کشیده چون عاقلان نشسته
یک ریسمان فکندی بردیم بر بلندی
من در هوا معلق و آن ریسمان گسسته
از آهوان چشمت ای بس که شیر عشقت
هم پوست بردریده هم استخوان شکسته
دیدن به خواب در شب ماه تو را مبارک
وز بامداد رویت دیدن زهی خجسته
ای بنده کمینت گشته چو آبگینه
بشکسته آبگینه صد دست و پا بخسته
در حسن شمس تبریز دزدیده بنگریدم
زه گفتم و ز غیرت تیر از کمان بجسته
ای شهسوار خاص بک کز عالم جان تاختی میخانهها برهم زدی تا سوی میدان تاختی چون ساکنان آسمان خود گوش ما برتافتند…
دوش خوابی دیدهام خود عاشقان را خواب کو کاندرون کعبه میجستم که آن محراب کو کعبه جانها نه آن کعبه که چون…
بیمار رنج صفرا ذوق شکر نداند هر سنگ دل در این ره قلب از گهر نداند هر عنکبوت جوله در تار و…
امروز سماع است و مدام است و سقایی گردان شده بر جمع قدحهای عطایی فرمان سقی الله رسیدهست بنوشید ای تن همه…
ای یار شگرف در همه کار عیاره و عاشق تو عیار تو روز قیامتی که از تو زیر و زبرست شهر و…
روز باران است و ما جو می کنیم بر امید وصل دستی می زنیم ابرها آبستن از دریای عشق ما ز ابر…
یا ساقیةالمدام هاتی وامحوا بمدامة صفاتی من عین مدامة رحیق لا تمزجها منالفرات اشبع طربا و رو عیشا لا تخش ملامةالوشاة لا…
من از اقلیم بالایم سر عالم نمیدارم نه از آبم نه از خاکم سر عالم نمیدارم اگر بالاست پراختر وگر دریاست پرگوهر…