
ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمین
ناله من گوش دار و درد حال من ببین
ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمین
ناله من گوش دار و درد حال من ببین
از میان صد بلا من سوی تو بگریختم
دست رحمت بر سرم نه یا بجنبان آستین
یا روان کن آب رحمت آتش غم را بکش
یا خلاصم ده چو عیسی از جهان آتشین
یا مراد من بده یا فارغم کن از مراد
وعده فردا رها کن یا چنان کن یا چنین
یا در انافتحنا برگشا تا بنگرم
صد هزاران گلستان و صد هزاران یاسمین
یا ز الم نشرح روان کن چارجو در سینهام
جوی آب و جوی خمر و جوی شیر و انگبین
ای سنایی رو مدد خواه از روان مصطفی
مصطفی ما جاء الا رحمة للعالمین
بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم که بنوشت آن مه بیکیف دعوت نامهای پیشم روان شد سوی ما کوثر که…
از لب یار شکر را چه خبر وز رخش شمس و قمر را چه خبر با دمش باد بهاری چه زند وز…
روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر باده نکوست لیکن ساقی ز می نکوتر هر بستهای که باشد امروز برگشاید دل در…
مرا پرسی که چونی؟ بین که چونم خرابم بیخودم مستِ جنونم مرا از کاف و نون آورد در دام از آن هیبت…
چند از این قیل و قال عشق پرست و ببال تا تو بمانی چو عشق در دو جهان بیزوال چند کشی بار…
شتران مست شدستند، ببین رقص جمل زُ اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل علم ما دادهی او و ره…
تو هر جزو جهان را بر گذر بین تو هر یک را رسیده از سفر بین تو هر یک را به طمع…
ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی وز روی خوب خویشت بودی نشانیی در آب و گل تو همچو ستوران نخفتیی خود را…