
ای همه منزل شده از تو ره بیرهه
بیقدمی رقص بین بیدهنی قهقهه
ای همه منزل شده از تو ره بیرهه
بیقدمی رقص بین بیدهنی قهقهه
از سر پستان عشق چونک دمی شیر یافت
قامت سروی گرفت کودکک یک مهه
روی ببینید روی بهر خدا عاشقان
گرچه زنخ زد بسی کوردلی ابلهه
والله کو یوسف است بشنو از من از آنک
بودم با یوسفی هم نمک و هم چهه
چونک نماید جمال گوش سوی غیب دار
عرش پر از نعرههاست فرش پر از وه وهه
عاشق باشد کمان خاص بتی همچو تیر
هیچ نپرد کمان گر بشود ده زهه
آنک ز تبریز دید یک نظر شمس دین
طعنه زند بر چله سخره کند بر دهه
ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی گر دلشدهای چند پی نان و کبابی آتش خور در عشق به مانند شترمرغ اندر عقب…
پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود از شراب لایزالی جان ما مخمور بود ما به بغداد جهان…
آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی گر پیر خرف باشی تو خوب و جوان گردی تن را بدهد هستی جان را…
مه تو یار ندارد جز او تو یار مگیر رخش کنار ندارد از او کنار مگیر جهان شکارگهی دان ز هر طرف…
ای صورت روحانی امروز چه آوردی آورد نمیدانم دانم که مرا بردی ای گلشن نیکویی امروز چه خوش بویی بر شاخ کی…
دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی شب خوش مگو مرنجان کامشب از آن مایی افروخت روی دلکش شد سرخ همچو اخگر گفتا…
نه آن بیبهره دلدارم که از دلدار بگریزم نه آن خنجر به کف دارم کز این پیکار بگریزم منم آن تخته که…
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام دل را ز خود برکندهام با…