
ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او
پندپذیرنده نیم شور و شرر دارم از او
ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او
پندپذیرنده نیم شور و شرر دارم از او
خانه شادی است دلم غصه ندارم چه کنم
هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم از او
کی هلدم با خود کی میدهدم بر سر می
گل دهدم در مه دی بلبل گلزارم از او
من خوش و تو نیم خوشی جهد بکن تا بچشی
تا قدحی میبکشی ز آنک گرفتارم از او
ای بر سر بازاری دستار چنان کرده رو با دگران کرده ما را نگران کرده ما را بگزیده لب کیم بر تو…
دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس چشم من اندرنگر از می و ساغر مپرس جوشش خون را ببین از جگر…
صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده غم تو به توی ما را تو به جرعهای صفا ده که غم…
چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟ جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا چند بکردی طواف…
جود الشموس علی الوری اشراق و وراء ها نور الهوی براق و وراء انوار الهوی لی سید ضائت لنا بضیائه الافاق ما…
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد در این…
بازآمدم خرامان تا پیش تو بمیرم ای بارها خریده از غصه و زحیرم من چون زمین خشکم لطف تو ابر و مشکم…
ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند دیدی که جمله رفتند تنها رهات کردند ای یوسف امانت آخر برادرانت بفروختندت…