
ای دیده راست راست دیده
چون دیده تو کجاست دیده
ای دیده راست راست دیده
چون دیده تو کجاست دیده
آن قطره بیوفا چه دیدهست
بحر گهر وفاست دیده
اجری خور توتیا چه بیند
اجری ده توتیاست دیده
ای آنک ز روز و شب برونی
روز و شب مر تو راست دیده
در پرتو آفتاب رویت
در رقص چو ذرههاست دیده
بد بیتو دو دیده دشمن جان
اکنون ز تو جان ماست دیده
ای دیده تان چو دل پریشان
در عین دل شماست دیده
هر دیده جدا جدا از آن است
کز دیده ما جداست دیده
چون دیده خدای را ببیند
گویی که مگر خداست دیده
چون دیده کوه بر حق افتاد
از هر سنگیش خاست دیده
زر شد همه کوه از تجلی
یعنی همه کیمیاست دیده
خنک آن جان که رود مست و خرامان بر او برهد از خر تن در سفر مصدر او خلع نعلین کند وز…
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا از هجر روزم قیر شد دل…
بیچاره کسی که می ندارد غوره به سلف همیفشارد بیچاره زمین که شوره باشد وین ابر کرم بر او نبارد باری دل…
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد غم نیست اگر ماهش افتاد در…
ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم از هر گلی بریدم وز خار توبه کردم گه مست کار بودم گه…
جستهاند دیوانگان از سلسله ز آنک برزد بوی جان از سلسله نعرهها از عاشقان برخاسته الامان و الامان از سلسله جان مشتاقان…
هله عاشقان بکوشید، که چو جسم و جان نماند دلتان به چرخ پَرَّد، چو بدن گران نماند دل و جان به آب…
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم جان سپاریم دگر ننگ چنین جان…