
ای دیده راست راست دیده
چون دیده تو کجاست دیده
ای دیده راست راست دیده
چون دیده تو کجاست دیده
آن قطره بیوفا چه دیدهست
بحر گهر وفاست دیده
اجری خور توتیا چه بیند
اجری ده توتیاست دیده
ای آنک ز روز و شب برونی
روز و شب مر تو راست دیده
در پرتو آفتاب رویت
در رقص چو ذرههاست دیده
بد بیتو دو دیده دشمن جان
اکنون ز تو جان ماست دیده
ای دیده تان چو دل پریشان
در عین دل شماست دیده
هر دیده جدا جدا از آن است
کز دیده ما جداست دیده
چون دیده خدای را ببیند
گویی که مگر خداست دیده
چون دیده کوه بر حق افتاد
از هر سنگیش خاست دیده
زر شد همه کوه از تجلی
یعنی همه کیمیاست دیده
با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی تا تو نشوی رسوا آن سر…
به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم وگر از من طلبی جان نستیزم نستیزم قدحی دارم بر کف به خدا تا تو…
عاشق شدهای ای دل سودات مبارک باد از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد از هر دو جهان بگذر تنها…
افندس مسین کاغا یومیندن کابیکینونین کالی زویمسن یتی بیرسس یتی قومسس بیمی تی پاتیس بیمی تی خسس هله دل من هله جان…
هر کی از نیستی آید به سوی او خبری اندر او از بشریت بنماید اثری التفاتی نبود همت او را به علل…
چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو درد بیحد بنگر بهر خدا هیچ مگو دل پرخون بنگر چشم چو جیحون بنگر…
امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم از تو شکرافشانم این جا هم و آن جا هم دل باده تو…
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی…