ای دم به دم مصور جان از درون تن
نزدیکتر ز فکرت این نکته‌ها به من
ز آینده و گذشته چرا یاد می‌کنم
که لذت زمانی و هم قبله زمن
جان حقایقی و خیالات دلربا
و آن نقش‌های مه که نگنجد در این دهن
مولانا
نشانت کی جوید که تو بی‌نشانی مکانت کی یابد که تو بی‌مکانی چه صورت کنیمت که صورت نبندی که کفست صورت به…
مولانا
صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد به دو چشم نرگسینت به دو لعل…
مولانا
ز قند یار تا شاخی نخایم نماز شام روزه کی گشایم نمی‌دانم کجا می روید آن قند کز او خوردم نمی‌دانم کجایم…
مولانا
چنین باشد چنین گوید منادی که بی‌رنجی نبینی هیچ شادی چه مایه رنج‌ها دیدی تو هر روز تأمل کن از آن روزی…
مولانا
وقتی خوش است ما را، لابد نبید باید وقتی چنین به جانی جامی خرید باید ما را نبید و باده از خم…
مولانا
ای آنک پیش حسنت حوری قدم دو آید در خانه خیالت شاید که غم درآید ای آنک هر وجودی ز آغاز از…
مولانا
ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری وز شور خویش در من شوریده ننگری بر چهره نزار تو صفرای دلبری است…
مولانا
ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزم ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم ای نور هر دو دیده بی‌تو چگونه…
نتیش | هوش مصنوعی مجله اینترنتی