
ای خواجه، تو چه مرغی؟ نامت چه؟ چرا شایی؟
نی پرّی و نی چرّی ای مرغک حلوایی
ای خواجه، تو چه مرغی؟ نامت چه؟ چرا شایی؟
نی پرّی و نی چرّی ای مرغک حلوایی
مانند شترمرغی گویند «بپر» گویی
«من اشترم و اشتر کی پرّد ای طایی؟»
چون نوبت بار آید گویی که: «نه من مرغم؟
کی بار کشد مرغی تکلیف چه فرمایی؟!»
نی بلبل خوش لحنی نی طوطی خوش رنگی
نی فاختهٔ طوقی نی در چمن مایی
حق است سلیمان را در گردن هر مرغی
مرغان همه پرّیدند آنجا، تو چه میپایی؟!
جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو گر نخواهی کبر را رو بیتکبر خاک شو خشم هرگز برنخیزد جز ز…
هر زمان لطفت همی در پی رسد ور نه کس را این تقاضا کی رسد مست عشقم دار دایم بیخمار من نخواهم…
مست توام نه از می و نه از کوکنار وقت کنارست بیا گو کنار برجه مستانه کناری بگیر چون شجر و باد…
علونا سماء الود من غیر سلم و هل یهتدی نحو السماء النوائب ایعلرا ظلام الکون نور و دادنا و قد جاوز الکونین…
سر قدم کردیم و آخر سوی جیحون تاختیم عالمی برهم زدیم و چست و بیرون تاختیم چون براق عشق عرشی بود زیر…
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید گرمی شیر غران تیزی تیغ…
ببین ذرات روحانی که شد تابان از این صحرا ببین این بحر و کشتیها که بر هم میزنند این جا ببین عذرا…
گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند کاری که بیتو گیرم والله که زار ماند گر خمر خلد نوشم…