غزل شمارهٔ ۲۹۸۷ – ای جان و ای دو دیده بینا چگونه‌ای

مولانا molana

ای جان و ای دو دیده بینا چگونه‌ای
وی رشک ماه و گنبد مینا چگونه‌ای
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست
ما بی‌تو خسته‌ایم تو بی‌ما چگونه‌ای
آن جا که با تو نیست چو سوراخ کژدم است
و آن جا که جز تو نیست تو آن جا چگونه‌ای
ای جان تو در گزینش جان‌ها چه می‌کنی
وی گوهری فزوده ز دریا چگونه‌ای
ای مرغ عرش آمده در دام آب و گل
در خون و خلط و بلغم و صفرا چگونه‌ای
زان گلشن لطیف به گلخن فتاده‌ای
با اهل گولخن به مواسا چگونه‌ای
ای کوه قاف صبر و سکینه چه صابری
وی عزلتی گرفته چو عنقا چگونه‌ای
عالم به توست قائم و تو در چه عالمی؟
تن‌ها به توست زنده تو تنها چگونه‌ای
ای آفتاب از تو خجل در چه مشرقی
وی زهر ناب با تو چو حلوا چگونه‌ای
زیر و زبر شدیمت بی‌زیر و بی‌زبر
ای درفکنده فتنه و غوغا چگونه‌ای
گر غایبی ز دل تو در این دل چه می‌کنی
ور در دلی ز دوده سودا چگونه‌ای
ای شاه شمس مفخر تبریز بی‌نظیر
در قاب قوس قرب و در ادنی چگونه‌ای

مولانا molana

مطالعه بیشتر