
ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری
وز روی تو در عالم هر روی به دیواری
ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری
وز روی تو در عالم هر روی به دیواری
هر ذره ز خورشیدت گویای اناالحقی
هر گوشه چو منصوری آویخته بر داری
این طرفه که از یک خم هر یک ز میی مستند
این طرفه که از یک گل در هر قدمی خاری
هر شاخ همیگوید من مست شدم دستی
هر عقل همیگوید من خیره شدم باری
گل از سر مشتاقی بدریده گریبانی
عشق از سر بیخویشی انداخته دستاری
از عقل گروهی مست بیعقل گروهی مست
جز عاقل و لایعقل قومی دگرند آری
ماییم چو کوه طور مست از قدح موسی
بیزحمت فرعونی بیغصه اغیاری
ماییم چو می جوشان در خم خراباتی
گرچه سر خم بسته است از کهگل پنداری
از جوشش می کهگل شد بر سر خم رقصان
والله که از این خوشتر نبود به جهان کاری
جانا جمال روح بسی خوب و بافرست لیکن جمال و حسن تو خود چیز دیگرست ای آنک سالها صفت روح میکنی بنمای…
بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد خوشتر از جان چه بود؟ از سر آن برخیزد بر حصار فلک ار…
ای جهان را دلگشا اقبال عشق یفعل الله ما یشا اقبال عشق ای صفا و ای وفا در جور عشق ای خوشا…
ترکبن طبقا عن طبق مولائی انت کالروح و نحن لک کالاعضء کیف یبقی فطنا، من نزلالعشق به کیف یروی کبد ذاب من…
دریوزهای دارم ز تو در اقتضای آشتی دی نکتهای فرمودهای جان را برای آشتی جان را نشاط و دمدمه جمله مهماتش همه…
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی برسد وصال دولت بکند خدا خدایی ز کرم مزید آید دو هزار عید آید دو…
با آن سبک روحی گل وان لطف شه برگ سمن چون او ببیند روی تو هر برگ او گردد سه من ای…
رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی جویای هر چه هستی میدانک عین آنی خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد…