
ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری
وز روی تو در عالم هر روی به دیواری
ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری
وز روی تو در عالم هر روی به دیواری
هر ذره ز خورشیدت گویای اناالحقی
هر گوشه چو منصوری آویخته بر داری
این طرفه که از یک خم هر یک ز میی مستند
این طرفه که از یک گل در هر قدمی خاری
هر شاخ همیگوید من مست شدم دستی
هر عقل همیگوید من خیره شدم باری
گل از سر مشتاقی بدریده گریبانی
عشق از سر بیخویشی انداخته دستاری
از عقل گروهی مست بیعقل گروهی مست
جز عاقل و لایعقل قومی دگرند آری
ماییم چو کوه طور مست از قدح موسی
بیزحمت فرعونی بیغصه اغیاری
ماییم چو می جوشان در خم خراباتی
گرچه سر خم بسته است از کهگل پنداری
از جوشش می کهگل شد بر سر خم رقصان
والله که از این خوشتر نبود به جهان کاری
عاشق چو منی باید میسوزد و میسازد ور نی مثل کودک تا کعب همیبازد مه رو چو توی باید ای ماه غلام…
کون خر را نظام دین گفتم پِشک را عنبر ثمین گفتم اندر این آخُر جهان ز گزاف بس چمن نام هر چمین…
من با تو حدیث بیزبان گویم وز جمله حاضران نهان گویم جز گوش تو نشنود حدیث من هر چند میان مردمان گویم…
دریوزهای دارم ز تو در اقتضای آشتی دی نکتهای فرمودهای جان را برای آشتی جان را نشاط و دمدمه جمله مهماتش همه…
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم چون نقش…
گر تو را بخت یار خواهد بود عشق را با تو کار خواهد بود عمر بیعاشقی مدان به حساب کان برون از…
اگر گلهای رخسارش از آن گلشن بخندیدی بهار جان شدی تازه نهال تن بخندیدی وگر آن جان جان جان به تنها روی…
به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی تو هر چه میفرمایی همه شکر میخایی برآ به بام ای خوش خو…