غزل شمارهٔ ۱۷۴۷ – اگر به عقل و کفایت پی جنون باشم

اگر به عقل و کفایت پی جنون باشم

میان حلقه عشاق ذوفنون باشم

منم به عشق سلیمان زبان من آصف

چرا ببسته هر داروی فسون باشم

خلیل وار نپیچم سر خود از کعبه

مقیم کعبه شوم کعبه را ستون باشم

هزار رستم دستان به گرد ما نرسد

به دست نفس مخنث چرا زبون باشم

به دست گیرم آن ذوالفقار پرخون را

شهید عشقم و اندر میان خون باشم

در این بساط منم عندلیب الرحمان

مجوی حد و کنارم ز حد برون باشم

مرا به عشق بپرورد شمس تبریزی

ز روح قدس ز کروبیان فزون باشم

مولانا molana

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا