غزل شمارهٔ ۱۰۷ امیر حسن خندان کن حَشَم را

مولانا molana

امیر حسن خندان کن حَشَم را

وجودی بخش مر مشتی عدم را

سیاهی می‌نماید لشکر غم

ظفر ده شادی صاحب علم را

به حسن خود تو شادی را بکن شاد

غم و اندوه ده اندوه و غم را

کرم را شادمان کن از جمالت

که حسن تو دهد صد جان کرم را

تو کارم زان بر سیمین چو زر کن

تو لعلین کن رخ همچون زرم را

دلا چون طالب بیشی عشقی

تو کم اندیش در دل بیش و کم را

بنه آن سر به پیش شمس تبریز

که ایمان‌ست سجده آن صنم را

مولانا molana

مطالعه بیشتر