
احسنت زهی خرم شاباش زهی باده
بازیم یکی عشقی در زیر گلیمی به
بر حلقه هر جمعی بر رسته هر جاده
این حلقه زرین را در گوش درآویزم
یعنی که از این خدمت آزادم و آزاده
عشق من و روی تو از عهد قدم بودهست
روی من از اول بد بر روی تو بنهاده
جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت وان سو که تیر رفت حقیقت کمان نرفت جان چست شد که تا…
تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را ز خون ما قصاصت را…
از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی با همه خویشان گرفته شیوهی بیگانگی وحشِ صحرا گشته و رسوایِ بازاری شده از…
تو نه چنانی که منم، من نه چنانم که تویی تو نه بر آنی که منم، من نه بر آنم که تویی…
ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم من مرد غریبم نه از این شهر جهانم گر دم نزنم تا حسد…
امیر دل همیگوید تو را گر تو دلی داری که عاشق باش تا گیری ز نان و جامه بیزاری تو را گر…
امسال بلبلان چه خبرها همیدهند یا رب به طوطیان چه شکرها همیدهند در باغها درآی تو امسال و درنگر کان شاخههای خشک…
یا مکثر الدلال علی الخلق بالنشوز الفوز فی لقایک طوبی لمن یفوز من آتشین زبانم از عشق تو چو شمع گویی همه…