
الا یا ناسخا، حسن الغوانی
الا من لطفه ماء زلال
و مافیالکون ظرف کالاوانی
سجود کل اوج او حضیض
بشمسالدین سلطان المعانی
الا تبریز بشراک دواما
و صار ساجدیکالمشرقان
ظلالله تبریزا بظل
تضعضع من تصوره جنانی
تعالی عن مدیحی، قد تعالی
ولکن لیس صبر فی لسانی
چه افسردی در آن گوشه چرا تو هم نمیگردی مگر تو فکر منحوسی که جز بر غم نمیگردی چو آمد موسی عمران…
غره وجه سلبت قلب جمیع البشر ضاء بها اذ ظهرت باطن لیل کدر انی وجدت امراه اوصفه تملکهم او قمراء محتجباء تحت…
کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان بر…
هر که را اسرار عشق اظهار شد رفت یاری زانک محو یار شد شمع افروزان بنه در آفتاب بنگرش چون محو آن…
ما را سفری فتاد بیما آن جا دل ما گشاد بیما آن مه که ز ما نهان همیشد رخ بر رخ ما…
قرار زندگانی آن نگارست کز او آن بیقراری برقرارست مرا سودای تو دامن گرفتهست که این سودا نه آن سودای پارست منم…
چارهای کو بهتر از دیوانگی بسکلد صد لنگر از دیوانگی ای بسا کافر شده از عقل خویش هیچ دیدی کافر از دیوانگی…
میر خرابات توی ای نگار وز تو خرابات چنین بیقرار جمله خرابات خراب تواند جمله اسرار ز توست آشکار جان خراباتی و…