
الا یا ناسخا، حسن الغوانی
الا من لطفه ماء زلال
و مافیالکون ظرف کالاوانی
سجود کل اوج او حضیض
بشمسالدین سلطان المعانی
الا تبریز بشراک دواما
و صار ساجدیکالمشرقان
ظلالله تبریزا بظل
تضعضع من تصوره جنانی
تعالی عن مدیحی، قد تعالی
ولکن لیس صبر فی لسانی
زهره من بر فلک شکل دگر میرود در دل و در دیدهها همچو نظر میرود چشم چو مریخ او مست ز تاریخ…
امروز جمال تو سیمای دگر دارد امروز لب نوشت حلوای دگر دارد امروز گل لعلت از شاخ دگر رُستهست امروز قدِ سروت…
یا من لواء عشقک لا زال عالیا قد خاب من یکون من العشق خالیا نادی نسیم عشقک فی انفس الوری احیاکم جلالی…
اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم ز بیضه سر کن و بنگر که ما کیان داریم به آفتاب حقایق…
گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی از جنبش او جنبش این پرده نبینی از تابش آن مه که در افلاک نهان…
به کوی عشق تو من نامدم که بازروم چگونه قبله گذارم چو در نماز روم به جز که کور نخواهد که من…
گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم گفتا چگونه بندی چیزی که من شکستم با وی چو شهد و شیرم هم…
ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود به نقد خاک شوم بنگرم چه خواهد بود به نقد خاک شدن کار…