
و نلت خیر ریاض فنعم ما سکنا
و زال عنک فراق امر من صبر
و محنه فتنتنا و خاب من فتنا
فهز غصن سعود و کل جنا شجر
فقر عینک منه و نعم ذاک جنا
فطب تجوت من اصحاب قریه ظلمت
و نال قلبک منهم شقاوه و عنا
ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم ای گشته ز تو واله هم شهر…
آن شعله نور میخرامد وان فتنه حور میخرامد شب جامه سپید کرد زیرا کان ماه ز دور میخرامد مستان شبانه را بشارت…
آن کز دهن تو رنگ دارد انصاف که رزق تنگ دارد وان کس که جدل ببست با تو با عمر عزیز جنگ…
خوش بود گر کاهلی یک سو نهی وز همه یاران تو زوتر برجهی هست سرتیزی شعار شیر نر هست دم داری در…
گل خندان که نخندد چه کند علم از مشک نبندد چه کند نار خندان که دهان بگشادست چونک در پوست نگنجد چه…
کعبه جانها توی گرد تو آرم طواف جغد نیم بر خراب هیچ ندارم طواف پیشه ندارم جز این کار ندارم جز این…
چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم از معانی در معانی تا روم من خوشترم در معانی گم شدستم همچنین شیرینتر…
با تو حیات و زندگی بیتو فنا و مردنا زانک تو آفتابی و بیتو بود فسردنا خلق بر این بساطها بر کف…