آن ماه همی‌تابد بر چرخ و زمین یا نی
خود نیست به جز آن مه این هست چنین یا نی
در هر ره و هر پیشه در لشکر اندیشه
هر چستی و هر سستی آید ز کمین یا نی
آن رسته خویش خود دیده پس و پیش خود
ایمن بود و فارغ از روز پسین یا نی
در هر قدمی دامی چون شکر و بادامی
زین دام امان یابد جز جان امین یا نی
گر باغ یقین خواهی پس رخت منه بر ظن
ظن ار چه بود عالی باشد چو یقین یا نی
مولانا
به پیشت نام جان گویم زهی رو حدیث گلستان گویم زهی رو تو این جا حاضر و شرمم نباشد که از حسن…
مولانا
شمس و قمرم آمد سمع و بصرم آمد وان سیمبرم آمد وان کان زرم آمد مستی سرم آمد نور نظرم آمد چیز…
مولانا
مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین مطرب روح من توی کشتی نوح من توی فتح…
مولانا
ای دم به دم مصور جان از درون تن نزدیکتر ز فکرت این نکته‌ها به من ز آینده و گذشته چرا یاد…
مولانا
ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی ای دوست حریفان بین یک جان شده از مستی از جان و جهان رسته…
مولانا
برجه که بهار زد صلایی در باغ خرام چون صبایی از شاخ درخت گیر رقصی وز لاله و که شنو صدایی ریحان…
مولانا
تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری تو کبیری تو کبیری تو کبیر ابن کبیری تو اصولی تو اصولی تو اصول…
مولانا
کیست که او بنده رای تو نیست کیست که او مست لقای تو نیست غصه کشی کو که ز خوف تو نیست…
نتیش | هوش مصنوعی مجله اینترنتی